هنر من و بزرگترین هنر من: فن زیستن در خویش. همین بود که مرا تا حال زنده داشت. همین بود که مرا از اینهمه دیگرها و دیگران بیهوده مصون می داشت.
هر گاه با دیگران بودم خود را تنها می دیدم. تنها با خودم، تنها نبودم اما، اما اکنون نمی دانم این "خودم" کیست؟ کدام است؟
هر گاه تنها می شوم گروهی خود را در من می آویزند که منم و من با وحشت و پریشانی و بیگانگی در چهره هر یک خیره می شوم و خود را نمی شناسم! نمی دانم کدامم؟
می بینی که چه پریشانی ها در بکاربردن این این ضمیر اول شخص دارم، متکلم! نمی دانم بگویم از اینها من کدامم یا از اینها من کدام است؟ پس آنکه تردید می کند و در میان این "من" ها سراسیمه می گردد و می جوید کیست؟ من همان نیستم؟ اگر آری پس آنکه این من را نیز هم اکنون نشانم می دهد کیست؟
اوه که خسته شدم! باید رها کنم. رها میکنم اما چگونه می توانم تحمل کنم؟
تا کنون همه رنج تحمل دیگران را داشتم و اکنون تحمل خودم رنج آورتر شده است.
می بینی که چگونه از تنهایی نیز محروم شدم؟!
شهید راه قلم استاد
« دکترعلی شریعتی »
( هبوط در کویر )
سلام
خدایا چگونه زیستن را تو به بیاموز
چگونه مردن را خود خواهم آموخت
این چند تا پستی که گذاشتی برام خیلی جالب بود..
اینکه شما یکی از علاقمندان دکتر شریعتی هستید.
خوشحالم
چون توی کمتر وبلاگی میشه یه همچین مطالبی رو پیدا کرد..
منم به عنوان یک نسل برتری ازت ممنونم..
موفق باشی
سلام سعید جان
راستش همسشه برام خوندن دکتر شریعتی جذاب و در عین حال سخت بوده
شاید چون خیلی ازش دورم
ولی در کل باید بگم خیلی انسان بزرگ و وارسته ای بوده
دارم روی جملاتی که ازش بیان کردی فکر میکنم
ممنون