نمیدونم ساعت چنده.........ساعت سیستم خرابه.........ولی حدس میزنم ساعت از ۳ صبح گذشته باشه.............مثل هر شب بیخوابم..........
غرق در خیالات..............گوشم به نوای حجم سبز گوگوش......
این اهنگ.........این ترانه...........و صورت خیسم............
این روزها.............دلم برای جوانی رو به پایانم..............به عمر سوخته.................به مردم ........به وطن ویران...........به سرزمینم...............برای تمامی نداشته هام...........دلم تنگ................
ترانه من همون ایران گوگوش در حجم سبز........
منو از یاد بردین
من همون ایرانم.................
..........................................................
وقتی رفتین گریه کردم توی اون فصل غم آلود........
گفتن اما بر میگردین
همه دلخوشیم همین بود
گفتین و منم نشستم منتظر با چشم بیدار
بچه های نازنینم پس چی شد وعده دیدار
پس چی شد وعده دیدار
شبا که یاد گذشته پر میشه توی وجودم
دوباره یادم میافته که من اون روزا چی بودم
خالی از حس حقارت
سر افراز بودمو سالار
بچه های نازنینم پس چی شد وعده دیدار
منو از یاد نبرید
میدونم ویرانم.........
زجه هامو میشنوید
من همون ایرانم.........من همون ایرانم
.....................................
خسته از بوسه شلاق
چیزی از تنم نمونده
یک قفس شبیه گربه
پیکر منو پوشونده
از همون روزی که رفتین
من یک روز خوش ندیدم
بچه ها با من نبودین
تا ببینین چی کشیدم........
تا ببینین چی کشیدم........
....................................
منو از یاد نبرید
میدونم ویرانم.........
زجه هامو میشنوید
من همون ایرانم.........من همون ایرانم
.....................................
هنوز از خودم میپرسم....
که چی شد اونهمه همت
نکنه که خو گرفتین به پناه جویی و غربت ......
هنوزم بیدار نشستم....
نکنه که بر نگردین.....
بچه های نازنینم........ منو از یاد که نبردین؟؟؟؟؟؟
..........................
منو از یاد نبرید
میدونم ویرانم.........
زجه هامو میشنوید
من همون ایرانم.........من همون ایرانم
.....................................
منو از یاد نبرید..............می دونم ویرانم.........
زجه هامو میشنوید..........
منو از یاد نبرید
من همون ایرانم.........
من همون ایرانم..................
==================================
(( واسه ۳ دقیقه تو دلت راه بده ما را
تا من بهت نشون بدم ایرانو رابطه ها رو
اینا حرفای دیروز و امروز بر پا
ایران شده اسیر یه ویروس مرگبار
دیگه احتیاجی به حرفای سیاسی نداریم
دیگه به دشمنای خارجی نیازی نداریم
یک جنگ روانی حالا داخل ایران
همه افتادیم به جون هم عاقل و دیوانه
با تنی خسته کوفته خشکیده میری
تا با مشکلات زندگی کشتی بگیری
وقتی میبینیم هوای مشتی یارو ویاور
وقتی رفتی میبندیم به فحش خواهر و مادر
نگاه ما به همدیگر شده مثل قاتل
توجه نمیکنیم دیگه به حس باطن
دیگه دور و بر ما پر حزب باد
هست باهات .اگر داشته باشی استفاده
چه دخترا که تا میشنون اسم تاجر
میگن این بهترین کس واسه ازدواج
عشق چیه بابا ..این حرفا رو ولش
عشقو دیدی برسون سلام ما رو بهش
چه پدرا که به زیر بار هزینه رفتن
بچه ها فکر میکنن پدرا وزیر نفته
هرکس اسم خودشو بغل کرده
اینا پیشرفت نیست
اینا عقب گرد ))
(( ای داد از این همه بیداد
خواهم که ز غم شوم آزاد
از جور و ستم همه فریاد
چون هستی من شده بر باد ))
........................ اینجا سرزمین و وطنمه......ایران تنها دلیل وجود بدنمه........
(( ای داد از این همه بیداد
خواهم که ز غم شوم آزاد
از جور و ستم همه فریاد
چون هستی من شده بر باد ))
دیگه ترس برخورد و روابط ما
داره کثیف تر میشه از هوای تهران
برخی میگن که ایران یه قفس
باید از اینجا بری تا بکشی یه نفس راحت
میگن اینا توی وجودمون رفته ارثی
ولی این بر میگرده به پول نفت و بنزین
که باعث از نبودن امنیت مالی ..تو سختیها بکنیم پشت همو خالی
ولی بیا جلو خودتو بساز میتونی
چرا به خاطر پول همدیگرو قصاص میکنیم؟؟؟؟؟؟؟
هم وطن من به خدا هستم به صعود تو راضی
پس بیا بشکنیم این خطوط موازی ))
این ترانه بسیار زیبا از گروه یاس...........که با میکس اهنگی زیبا از افتخاری همراه......
فوق العادس.....
گروهی که ارزش شنیدن رو دارن
کاش یکم بتونیم به حرفاشون عمل کنیم
آیا میتوان گفت آزادیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آری
نه.........
۳۰ سال پیش........
پدران ما خط بطلان بر سرنوشت این سرزمین کشیدند.........
هزاران بار بران تر از شمشیر مغولان.......
هزاران بار تازنده تر از اسبان تازیان..........
پدرانمان.........
بر تاریخمان تاختند........
و اینک...........چیزی بر جا نمانده جز تلی از ویرانی و فساد..........
بوی تعفن این حرکت ۳۰ ساله................
دنیایی را گرفته........
رضا مرادی غیاث آبادی
جشن «سَـدَه» بزرگترین جشن آتش و یکی از کهنترین آیینهای گروهی و اشتراکی شناخته شده در ایران باستان است. در این جشن و در آغاز شامگاه دهم بهمنماه، همه مردمانِ سرزمینهای ایرانی بر بلندای کوهها و بام خانهها، آتشهایی برمیافروخته و هنوز هم کموبیش بر میافروزند. مردمان نواحی مختلف در کنار شعلههای آتش و با توجه به زبان و فرهنگ خود، سرودها و ترانههای گوناگونی را خوانده و آرزوی رفتن سرما و آمدن گرما را میکنند. همچنین در برخی نواحی، به جشنخوانی، بازیها و نمایشهای دستهجمعی نیز میپردازند.
گستره جشن
در گذشته، جشن سده در گستره پهناوری از آسیای کوچک (آناتولی) تا استان سینکیانگِ چین یعنی در سرتاسر ایران بزرگ، در بین همه مردمان، فارغ از هر قومیت یا گرایش دینی رواج داشته و به مانند نوروز در روایتهای مکتوب تاریخی به آن اشاره شده است.
امروزه تا آنجا که نگارنده آگاهی دارد، این مراسم در میان روستانشینان شمال شرقی کشور (همچون آزادوَر و روستاهای دشت جوین)، در بخشهایی از افغانستان و آسیای میانه (با نام «خِـرپَـچار»)، در کردستان (پیرامون سلیمانیه و اورامانات)، نواحی مرکزی ایران (با نامهای «هلههله»، «کُـرده»، «جشن چوپانان») و در میان برخی روستانشینان و عشایر لرستان، کردستان، آذربایجان و کرمان رواج دارد.
همانگونه که گفته شد ، یکی از سرزمینهایی که جشن سده را برگزار میدارند، روستاهای دشت جوین در خراسان و به ویژه روستای «آزاد ور» است. این روستا در جنوب خاوری جاجرم و در کنار خط راهآهن خراسان و ایستگاه آزادور واقع شده است. در این روستای کهنسال و روستاهای پیرامون آن، جشن سده پس از چند هزار سال با شکوه فراوان برگزار میشود. چشمانداز دشت جوین در آغاز شامگاه دهم بهمن ماه و شادی و آوازخوانی مردم و جوانان، بسیار زیبا و دیدنی است. بر بام خانه ها و بر فراز کوههای اطراف، آکنده از بوتههای فروزانی است که سراسر دشت را آتشباران و چراغانی کردهاند. هیزم این مراسم از بوته خاصی فراهم میشود که به نام محلی جشن، «سـرِه» (sare) نامیده میشود. مردم منطقه از چند روز پیش از سده به گردآوری این بوته میپردازند.
سرودخوانی در جشن سده، روستای آزادور خراسان
عکس از غیاث آبادی، دهم بهمن 1380
جشن سده آزادور در گذشته در چند روز متوالی برگزار میشده است و اکنون دوست خوبم آقای خسرو زیباکیان از ناحیه کوهستانی وخان در پامیر (خاور افغانستان) خبر داده است که مردمان آن ناحیه هنوز هم جشن سده را در پنج روز متوالی منتهی به دهم بهمن برگزار میکنند. در اینجا لازم میدانم از همه مردم مهربان روستای آزاد ور، به ویژه خانوانده برادران آزادوری و مادر آگاه به باورهای کهن آنان که دوبار در جشن سده سالهای 1380 و 1381 من و همراهان مرا برای پژوهشهای میدانی به روستای کوچک و دوستداشتنی خود دعوت کردند، سپاسگزاری کنم.
با اینکه در هیچیک از متون پهلوی و منابع زرتشتی عصر ساسانی و پس از آن، نامی از جشن سده و مراسم آن برده نشده و پیداست که این جشن در مغایرت با سنت زرتشتی بوده است؛ اما خوشبختانه در دوران معاصر این مراسم در میان هممیهنان زرتشتی نیز رایج شده است که البته در شیوه برگزاری، به برخی آیینهای کهن و گاه مهم آن توجه نمیشود. روشن کردن تعداد زیادی کُـپههای جداگانه آتش از ویژگیهای این مراسم بوده و در همه متون کهن به آن اشاره شده؛ اما برافروختن تنها یک کُـپه آتش در منافات با آیین کهن است. همچنین با انجام مراسم توسط موبدان، جشنی ملی تبدیل به مراسمی دینی شده و بتازگی با سخنرانیهای مقامات رسمی در حال تبدیل شدن به مراسمی تشریفاتی است. رواج این شیوه موجب میشود تا برگزاری جشنی همگانی، در انحصار گروهی خاص قرار بگیرد و دیگران حداکثر تماشاگر مراسم باشند. جشن سده در میان بسیاری از زرتشتیان و از جمله پارسیان هند در چهارم بهمن (برابر با دهم بهمن ماه در گاهشماری یزدگردی) برگزار میشود.
دلایل برگزاری جشن
جشن سده هیچگاه به هیچیک از اقوام یا ادیان باستان ارتباطی نداشته و همواره جشنی ملی و برگرفته از شرایط اقلیمی و رویدادهای کیهانی بوده است. قدمت زیاد این مراسم باعث شده تا در باره دلایل برگزاری آن روایتهای بسیار متعدد و متناقضی در منابع قدیم ثبت شود.
یکی از دلایلی که برای پیدایش سده یاد میکنند همانا کشف آتش توسط هوشنگشاه در شاهنامه فردوسی است. باید گفت که داستان کشف آتش در زمان هوشنگ، هیچگاه باور ایرانیان نبوده و از ساختههای جدیدتر است. این فرضیه امروزه مورد توجه بیشتر شاهنامهشناسان قرار گرفته و از جمله در نسخههای تصحیح شده آقایان، استاد جلال خالقی مطلق و مصطفی جیحونی، داستان کشف آتش به دلایل بسیاری در زمره بیتهای افزوده شده و الحاقی شاهنامه آورده شده است. از سویی از این داستان در هیچیک از متون تاریخی مقدم بر شاهنامه و گاه متاخر بر آن یاد نشده است و همچنین میدانیم که کشف آتش بسیار کهنتر از عصر هوشنگ است که با توجه به اشارههای شاهنامه در باره چگونگی و دستاوردهای زندگی انسان در آن دوره (ساخت ابزار ریزسنگی، یکجانشینی، آغاز کشتوزرع و اهلی کردن برخی حیوانات)، میبایست با دورهای منطبق باشد که در باستانشناسی بنام «میانسنگی/ مزولیت» (حدود 15000 تا 10000 سال پیش) خوانده میشود. و از سوی دیگر این بیتها در برخی نسخههای متقدم شاهنامه و از جمله کهنترین آن (دستنویس فلورانس) وجود ندارد.
نگارنده بر این باور است که پیدایی این جشن (مانند بسیاری مناسبتهای دیگر) نه فقط یک دلیل، بلکه دلایل متعددی دارد که همزمانی آنها بر اهمیت جشن افزوده است. نخست اینکه، اشارههای فراوانی که از داستانها و ترانههای مردمی بدست میآید؛ نشانگر به ستوه آمدن مردم از یخبندان و آرزو برای رفتن سرما و یا کاستنِ از شدت آن بوده و همین نکته مهمترین دلیل پیدایش این مراسم و بر افروختن آتشهایی در مبارزه نمادین با سرماست. بجز این، به نظر میآید که چند واقعه کیهانی نیز در پیدایش این آیین بیتاثیر نبوده است. نخست اینکه جشن سده در چهلمین روزِ شب یلدا یا شب زایش خورشید (انقلاب زمستانی) برگزار میشود و جشن چهلمین روز تولد خورشید است. دوم اینکه، دهم بهمن ماه، یکی از دو هنگامِ سال است که در عرضهای بالایی ایرانزمین، طول تاریکی کامل آسمان 12 ساعت تمام است. سوم اینکه، میدانیم ارتباط واژه «سده» با عدد «سد/ صد» هنوز به اثبات نرسیده است. در زبان اوستایی واژه «سَـد» به گونه جالبی هم به معنای «فرو رفتن/ غروب کردن» و هم به معنای متضاد آن یعنی «بر آمدن/ طلوع کردن» آمده است. همچنین واژه «سَـذِه» در اوستا، هم به معنای طلوع کردن و هم به معنای غروب کردن آمده است که به گمان برگرفته از رویداد زیر است:
در حدود پنج هزار سال پیش و در نخستین شبهای شبهای بهمنماه، رویداد جالبی رخ میداده که بعید نیست با آیینهای جشن سده در پیوند باشد. این رویداد عبارت است از طلوع و غروب همزمان دو ستاره پرنور و درخشان آسمان به نامهای «سماک رامح» و «نسر واقع» در شمال شرقی و شمالغربی آسمان سرشبی. در آن زمان ستاره زرین «سماک رامح» در آسمان سرشبی عرضهای بالایی ایرانزمین و در افق شمالشرقی، به تازگی طلوع کرده و ستاره سپیدفام و درخشان «نسر واقع» در همان هنگام و در افق شمالغربی، آماده غروب کردن بوده است. احتمالاً طلوع و غروب همزمان دو ستاره درخشان آسمان، موجب پیدایی معنای دوگانه و متضاد واژههای اوستایی «سد» و «سذه»، و نیز عاملی دیگر برای جشن سده بوده است.
این گفتار در کتابی از همین نگارنده به نام «نوروزنامه- پنجاه گفتار در زمینه پژوهشهای ایرانی» (تهران، 1386) و نیز در نشریههای گوناگون منتشر شده است.
http://www.ghiasabadi.com/jashnesada.html
برگرفته از وبلاگ پژوهشهای ایرانی ......نوشته رضا مرادی غیاث آبادی